چــرا آدمـــا نمیـــدونن بعضــــــــی

وقتهــــا خـــــداحافـــــظ یعنـــــــی :

" نــــذار برم "

یعنـــــــی بــرم گــــردون

سفــــت بغلـــــم کـــن

ســـــرمو بچـــــسبـــون به سینــــه ت و

بگــــــو :

"خدافــــظ و زهــــر مـــار"

بیخــــــود کــــردی میگی خدافـــــظ

مگـــــه میـــذارم بــــری؟!!

مــــــگه الکیــــــــه!!!!"

چــــــــرا نمیـــــفهمـــــن نمیخــــــــوای بری؟!!!

چـــــــــرا میـــــــذارن بــــری...؟!!


برچسب‌ها:
تاريخ : 11 / 5 / 1392برچسب:, | 14:55 | نويسنده : marjan heydari

 
وقتی دو عاشق از هم جدا میشن ...
دیگه نمیتونن مثل قبل دوست باشن ...
چون به قلب همدیگه زخم زدن ...
نمیتونن دشمن همدیگه باشن ...
چون زمانی عاشق بودن ...
تنها میتونن آشناترین غریبه برای همدیگه باشن
 

epz1i0twydsdrvqwjhur.jpg


برچسب‌ها:
تاريخ : 7 / 5 / 1392برچسب:, | 15:59 | نويسنده : marjan heydari


علم پزشکی ثابت کرده است که شکستن دل واقعیت است .

یعنی وقتی دل کسی میشکند در قلب اتفاقی می افتد مثل یک خون ریزی کوچک یا یک جراحت ! مثل جراحتهای کوچکی روی پوسته ی انار که آرام آرام زیاد می شود تا انار ترک می خورد . چند وقتی است که نمیدانم جراحت های روی قلبم را مدیون تو هستم ، که قلبم را شکستی ، یا مدیون دانه های انار قلبم که زیاد عاشق شدند ، در آن فضای بسته ،دوام نیاوردند و قلبم را شکافتند . .. . !
بی خیال ! مهم این است که ” لیلی ” انار ترک خورده دوست دارد . . . !


برچسب‌ها:
تاريخ : 29 / 4 / 1392برچسب:, | 12:7 | نويسنده : marjan heydari

 

یک آدمهایی هم هستند که اهل غر زدن نیستند. ناله نمی‌کنند.
حوادث و غم‌های زندگی‌شان را نمی‌گیرند سر دست و سر هر گذری فریادش نمی‌زنند.
آدمهای لبخندهای همیشگی‌اند این آدمها.
تکیه‌گاهند و کسی معمولا شکستن‌شان را نمی‌بیند.
همین آدمها اما گاهی پشت لبخندهای همیشگی‌شان، پشت ظاهر آرام و صبورشان غم‌های بزرگی دارند.
خواستم بگویم حواستان به این آدمها باشد.

بعضی آدمها هم هستند که آرام جانند.
از این دست آدمهایی که از بس بوده‌اند، از بس بودنشان رنگ عادت گرفته، هیچ‌وقت نفهمیده‌ای چقدر عزیزند. حتما باید یک مدتی نباشند، اصلا رهایت کنند بروند آن سر دنیا تا بفهمی چقدر نیستند و چقدر بودنشان خوب است.

بعضی آدمها هم هستند که آرام جانند.
حاضری صبح به صبح منتظرشان بایستی لب پنجره زندگی و برایشان دست تکان بدهی و به بودنشان سلام کنی...   
 

از تو در این خانه‌ها تنها همین خاک مانده
و نهالی در دل‌هامان
که فقط سالی ده روز
آبیاری‌اش می‌کنیم
امشب بوی خاک خیس‌خورده‎ات پاشید در سجاده‌ام
و نهالم جان سالانه گرفت
حالا ما چه کار کنیم؟
برای تمام اشک‌هایی که بر چشم‌هایمان بستیم
برای سجاده‌هامان که تنها سه بار در روز
باز می‌شود و بسته
برای بین الطلوعین‌هایی
که در خوش‌خواب‌ها می‌گذرانیم
برای شکم‌هایی که به پیتزا عادت کرده است
برای چیزهایی که عادت کرده‌ایم
برای تنها ترین عضو خانه‌مان
که هر شب بالای سرمان روی رحل
خواب مانده است
خواب مانده‌ایم
حالا ما چه کار کنیم؟
که حتی وقتی بیایی هم
وقتی بوی خاک خون خوردۀ سجاده‌هایمان
بلند شود
در عطرهایمان خفه شده‌ایم
یا روی خوش خوابیم
یا دنبال عادت‌هایمان
سجاده‌هایمان همین طور معطل مانده است
بیایی
تو …
کجاییم؟


 


برچسب‌ها:
تاريخ : 29 / 4 / 1392برچسب:, | 12:2 | نويسنده : marjan heydari

می گویند دوست داشتن و عاشق شدن یک دختر و پسر  که واقعا به یکدیگر عشق می ورزند همدیگر را
دیوانه وار همدیگر را دوست دارند گناه است.......میگویند دل بری و دل دادن گناه است ..........        
اگر بدین  باشد پس جوانی نیز گناه است .....
پس چه باید کرد ؟ ایا باید در این سن جوانی به اغوش سرد مرگ پناه برد یا اینکه بی علاقه به زندگی ،
جوانی دلسرد ، جوانی که روحش نیز مثل خودش پژمرده است و جوانی که  پیرتر از حد پیر است باقی
ماند تا پس از سال ها ی درازی و پس از غم انبوه
با کوله باری  از غم و گناه از بین رفت یا .......
پس چه باید کرد چگونه زندگی باید کرد و زیست
چگونه .....................
چگونه ...............


برچسب‌ها:
تاريخ : 29 / 4 / 1392برچسب:, | 11:58 | نويسنده : marjan heydari

هوس تنهایی کرده ام. جای خلوتی می خواهم و صدای او که دائم بگوید:
                                                       "دوستت دارم، دوستت دارم، دوستت دارم"
و من با صداش در خودم غرق شوم و بغض کنم و آرام گریه کنم تا کلافه شوم ...
و بگویم: " بس است دیگر! بگو دوستت ندارم، بگو از تو متنفرم، بگو برو گمشو!"
و او با بغض بگوید: " دوستت ندارم، از تو متنفرم، برو گمشو!"
 و من از شنیدن آنها سبک شوم و بخندم و کیف کنم تا کرخ شوم و دوباره هوس کنم آن صدا از پشت پنجره باز با ناز و خنده سرک بکشد و آهسته بگوید: "هرچه گفتم دروغ بود، دوستت دارم، دوستت دارم"
و من دوباره سنگین بشوم و کیف کنم و فرو بروم و گریه ام بگیرد و دوبازه بازی شروع بشود و من التماسش کنم که بگوید دوستت ندارم و او بگوید: " چون تو می خواهی می گویم دوستت ندارم، بس که عاشقت هستم به تو می گویم از تو متنفرم تا بخندی"
و بعد بپرسد : " حالا راضی شدی ؟ سبک شدی ؟"
و من بگویم: " نه، رفتن­ات، آمدن­ات، خنده­ات، گریه­ات، آشتی­ات، قهرت، عشقت، نفرت­ا­ت، دوری­ات، نزدیکی­ات، وصالت، فراق­ات، صدات، سکوتت، یادت، فراموشی­ات، مهرت، کینه­ات، خواندن­ات، نخواندن­ات و اصلاً بودن و نبودن­ات سنگین است، سنگین است، سنگین است."
بگویم: " اتفاق تو از همان اول نباید می افتاد و حالا که افتاده است دیگر نمی توان آن را پاک کرد یا فراموش کرد. اما شاید پاک کنی باشد تا مرا برای همیشه پاک کند."


برچسب‌ها:
تاريخ : 24 / 5 / 1391برچسب:عشق تو", | 10:17 | نويسنده : marjan heydari

 

 


 


ما بدهکاريم به يکديگر و به تمام " دوستت دارم" هاي ناگفته اي که پشت ديوار غرورمان ماند و آنها را بلعيديم تا نشان دهيم که منطقي هستيم .....

 
??????????????


برچسب‌ها:
تاريخ : 24 / 5 / 1391برچسب:, | 10:30 | نويسنده : marjan heydari



حالا که عطر نفسهات را برام ارزونی کردی

با من نامهربون این همه مهربونی کردی

حالا که عطر دل و راه دلامون یکی شد

آسمون پر ستاره ی شبامون یکی شد

روزگار سردی و یاسش مال من

همه سر فرازی و عشق و امیدش مال تو

 


برچسب‌ها:
تاريخ : 24 / 5 / 1391برچسب:, | 10:8 | نويسنده : marjan heydari

 

بدن عریانت را در اختیار کسی بگذار

 

که روح عریانش در اختیار توست ...

 

 

 

" چارلز چاپلین "


برچسب‌ها:
تاريخ : 23 / 5 / 1391برچسب:عشق تو, | 10:57 | نويسنده : marjan heydari

کاش ميدانستي.............

 

كاش ميدانستي که جهانم بي تو "الف" ندارد!!!


برچسب‌ها:
تاريخ : 23 / 5 / 1391برچسب:احساسم, | 10:44 | نويسنده : marjan heydari


ديـگـــر نه اشـکـــهايــم را خــواهـي ديــد
نه التـــمـاس هـــايم را
و نه احســـاســاتِ ايــن دلِ لـعـنـتـي را…
به جـــايِ آن احســـاسي که کُـــشـتـي
درخـتـي از غــــرور کـاشـتم…

 


برچسب‌ها:
تاريخ : 22 / 5 / 1391برچسب:, | 11:44 | نويسنده : marjan heydari

 

نمیدانم هم اکنون کجا مشغول لبخندي ، فقط یک آرزو دارم:

که در دنیای شیرینت ، میان قلب تو با غم نباشد هیچ پیوندی . . .


 


برچسب‌ها:
تاريخ : 22 / 5 / 1391برچسب:, | 11:22 | نويسنده : marjan heydari

 

 

 

من تمنا کردم که تو با من باشی

تو به من گفتی هرگز...هرگز

پاسخی سخت و درشت

و مرا غصه ی این هرگز کشت...!!!

 

 

 

 


برچسب‌ها:
تاريخ : 21 / 5 / 1391برچسب:دل, | 11:43 | نويسنده : marjan heydari

اولين كسي كه عاشقش ميشي دلتو ميشكونه و ميره . دومين كسي رو كه مياي دوست داشته باشي و از تجربه قبلي استفاده كني دلتو بدتر ميشكنه و ميزاره ميره . بعدش ديگه هيچ چيز واست مهم نيست و از اين به بعد ميشي اون آدمي كه هيچ وقت نبودي . ديگه دوست دارم واست رنگي نداره .. و اگه يه آدم خوب باهات دوست بشه تو دلشو ميشكوني كه انتقام خودتو ازش بگيري و اون ميره با يكي ديگه!!!!!!!!!!!


برچسب‌ها:
تاريخ : 20 / 5 / 1391برچسب:خداحافظ عزيزم, | 14:14 | نويسنده : marjan heydari

 

وقتی که رفتم تازه تو می فهمی عاشقی چیه

می شناسی عشق را بعد من می فهمی عاشقت کیه

عاقبت از غصه ی تو نقش تو قصه ها می شم

می رم و پیدام نمی شه تنها مثل خدا می شم

وقتی که من عاشق شدم با همه ی بود و نبود

تو خواب و تو بیداری ها نقش دو تا چشم تو بود

من همه جا کنار تو سایه به سایه کوه به کوه

آینه ای که دم به دم با تو نشسته روبرو

تو جونمی تو عشقمی قشنگترین بهونه ای

برای زنده بودنم تو بهترین نشونه ای

تو بهترین دلیل دل برای بودنم شدی

نبودی از تنم جدا که پاره ی تنم شدی

پرنده ی قشنگ من اگه بیای بهار می یاد

برای این شکسته دل تو سینه باز قرار می یاد

ستاره ها پایین می یان دوباره باز سحر می شه

از آسمون و از زمین به من می گن که یار می یاد

 


برچسب‌ها:
تاريخ : 20 / 5 / 1391برچسب:قصه عشق, | 12:47 | نويسنده : marjan heydari

وقتی عاشقم شد که دیگه دیر شده بود حالا می فهمم که چرا اول قصه ها میگن یکی بود یکی نبود. این داستان زندگی ماست . همیشه همین بوده . یکی بود یکی نبود . در اذهان شرقی مان نمی گنجد با هم بودن . با هم ساختن . برای بودن یکی ، باید دیگری نباشد. هیچ قصه گویی نیست که داستانش این گونه آغاز شود ، که یکی بود ، دیگری هم بود . همه با هم بودند . و ما اسیر این قصه کهن ، برای بودن یکی ، یکی را نیست می کنیم . از دارایی ، از آبرو ، از هستی . انگار که بودنمان وابسته نبودن دیگریست . هیچ کس نمیداند ، جز ما . هیچ کس نمی فهمد جز ما . و آن کس که نمی داند و نمی فهمد ، ارزشی ندارد ، حتی برای زیستن . و این هنری است که آن را خوب آموخته ایم . هنر نبودن دیگری !


برچسب‌ها:
تاريخ : 19 / 5 / 1391برچسب:بوسه, | 11:56 | نويسنده : marjan heydari

هنوز هم در کوچه های خلوت عاشقی ، در میان سکوت

بوسه هایمان زندگی می کنم

 شاید رهگذری مژده ای از رویای ماندگار و عشق جاودانه ام ، به همراه بیاورد .

 


برچسب‌ها:
تاريخ : 18 / 5 / 1391برچسب:عشق تو, | 16:48 | نويسنده : marjan heydari

بگذار هر کسی هر چه دوست دارد بگوید...

 

مهم این است که تو دردانه ی منی و من از تمام خوبی ها و بدی های 

این دنیا فقط و فقط تو را می خواهم...

اگر چه نه اسمت در کنار اسم من

نه سقفت هم سقف من

و نه دستانت در دستان من است.

 


برچسب‌ها:
تاريخ : 19 / 5 / 1391برچسب:عشق تو, | 10:39 | نويسنده : marjan heydari


رفتی و ندیدی که چه محشر کردم / با اشک ، تمام کوچه را تر کردم

 وقتی که شکست بغض تنهایی من ، وابستگی ام را به تو باور کردم


برچسب‌ها:
تاريخ : 4 / 5 / 1391برچسب:, | 15:41 | نويسنده :

 

در میان گلهای باغ مهر به دنبالت می گردم

زیباترین گل بوی تو را می دهد بعد از سالهای خاکستر تو را یافته ام و از دست نمی دهم

لا به لای شب بو ها پنهان می شوم مرا دریاب مرا که یادگار مثال سرد و بی رمق ....... توام

من تشنه نگاهی از توام و فراموشت نمی کنم

((داداش مجيدم اينو كفته هااا))

مرسييي

 


برچسب‌ها:
تاريخ : 26 / 4 / 1391برچسب:, | 18:50 | نويسنده : marjan heydari


      یادش بخیر کودکی! قهر میکردیم تا قیامت ......
       و لحظه ای بعد قیامت می شد.
      


برچسب‌ها:
تاريخ : 26 / 4 / 1391برچسب:, | 18:49 | نويسنده : marjan heydari

 ......چه دردیست در میان جمع بودن
       ولی در گوشه ای تنها نشستن....
      به رسم دوستی دستی فشردن
      ولی با هر سخن قلبی شکستن
   


برچسب‌ها:
تاريخ : 26 / 4 / 1391برچسب:دلتنك, | 18:48 | نويسنده : marjan heydari

نمي دانم چه رابطه ايست بين نبودنت با رنگ ها...
      دلتنگ تو که مي شوم
      زندگي ام سياه مي شود انگار......
       


برچسب‌ها:
تاريخ : 26 / 4 / 1391برچسب:خىافظي, | 18:47 | نويسنده : marjan heydari

گفتی محبت کن برو...
       باشد
       (خداحافظ )


       ولی
       رفتم که تو باور کنی
        دارم محبت می کنم


برچسب‌ها:
تاريخ : 26 / 4 / 1391برچسب:فراموش, | 18:46 | نويسنده : marjan heydari

که مرا از يـاد برده اي
      ايـن منـــم که به يـادم اجـازه نمي دهم
      حتـــي از نزديکي ذهـن تــو عبور کند
      صحبـــت از فـرامـوشي نيســــت ....
      صحبــــت از ليـاقـــت اســـت !!!
     


برچسب‌ها:
تاريخ : 26 / 4 / 1391برچسب:عشق, | 18:45 | نويسنده : marjan heydari

آب نریختـــــم که برگردی

      آب ریختـــــم تـــا پاک شود

      هر چه رد پای توست …..از زنـــدگی ام…!
     


برچسب‌ها:
تاريخ : 26 / 4 / 1391برچسب:, | 18:45 | نويسنده : marjan heydari

گریه" تر "میکنه

      باید مهربان "تر" میشدی
       
      گناه نامهربانیت به گردن گریه نینداز
    


برچسب‌ها:
تاريخ : 26 / 4 / 1391برچسب:, | 18:44 | نويسنده : marjan heydari

 این بار تو بگو که “دوستت دارم”

      نترس……….

      من آسمان را گرفته ام که به زمین نیاید
   


برچسب‌ها:
تاريخ : 26 / 4 / 1391برچسب:, | 18:44 | نويسنده : marjan heydari

هرکس به طریقی دل ما می شکند  , اما تو خیلی خلاقیت به خرج دادی
      آورین …آورین
     


برچسب‌ها:
تاريخ : 26 / 4 / 1391برچسب:, | 18:43 | نويسنده : marjan heydari

اشک‌هایم نباش !

      از لبخندم بترس

      که معنایش اشک‌های فردای توست…………!

 


برچسب‌ها:
تاريخ : 26 / 4 / 1391برچسب:رفتي, | 18:41 | نويسنده : marjan heydari


      اگر روزی بین رفتن و ماندن شک کردی
      حتما برو، بی معطلی
       چون نمی بایست کار به شک می کشید که بیاندیشی یا نیاندیشی . . .
    


برچسب‌ها:
تاريخ : 26 / 4 / 1391برچسب:غرور, | 18:41 | نويسنده : marjan heydari

اگه دل سرد و مغرورم اگه حسی نمیگیرم

      نه اینکه با تو عشقی نیست من از چشمات دلگیرم

      از چشمات دلگیرم...

    


برچسب‌ها:
تاريخ : 26 / 4 / 1391برچسب:جدايي, | 18:39 | نويسنده : marjan heydari


      بدم میاد از اینایی که وقتی دارن از طرفشون جدا میشن براش آرزوی خوشبختی می
      کنن ..

      داری میری برو دیگه فیلم بازی نکن!


      تو داری میری از دستم   باید فکر خودم باشم

      دارم تصمیم میگیرم که از یادت جدا بشم


برچسب‌ها:
تاريخ : 26 / 4 / 1391برچسب:شكستم, | 18:38 | نويسنده : marjan heydari

تنها روزنه امیدی است که هیچگاه بسته نمیشود
      تنها کسی است که با دهان بسته هم میتوان صدایش کرد
      با پای شکسته هم میتوان سراغش رفت
      تنها خریداری است که اجناس شکسته را بهتر بر میدارد
      تنها کسی است که وقتی همه رفتند میماند
      وقتی همه پشت کردند آغوش میگشاید
      وقتی همه تنهایت گذاشتند محرمت میشود
      و تنها سلطانی است که با بخشیدن آرام میگیرد نه با تنبیه کردن
       
    


برچسب‌ها:
تاريخ : 26 / 4 / 1391برچسب:, | 18:37 | نويسنده : marjan heydari

چشمم را به سلامتی تو
      نوشیدم....
      مستانه عربده می کشم تو را......
      آری امشب دوباره مستم...
      قلم را به دریا می زنم...
      بر روی خاک سجده می کنم...
      سرم را به باد می دهم...
      مگو که چهار عنصر را نمی شناسی قبلا آتش
      گرفته ام......
       
   


برچسب‌ها:
تاريخ : 26 / 4 / 1391برچسب:تنها, | 18:17 | نويسنده : marjan heydari

كوجه را ديدي به وقته شب جه تنها ميشى؟؟؟

بيتو از ان كوجه تنها ترم............!!!


برچسب‌ها:
تاريخ : 26 / 4 / 1391برچسب:خاطرات, | 18:13 | نويسنده : marjan heydari

خاطرات مثه يه تيغ ميمونه!!درسته نميتونه ركت رو بزنه اما.............

تا ميتونه زخميت ميكنه...!!!!!!!!


برچسب‌ها:

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد